لیراوی دشت

لیراوی دشت

لیراوی دشت

لیراوی دشت

تاریخ سیاسی اجتماعی مردمان بلوک لیراوی دشت آثار های باستانی و تحولات سیاسی دوران حکومت زند تا اوخر دوران قاجاریه
دهستان لیراوی که به مجموعه 43 پارچه روستا و آبادی بخش دیلم اطلاق می شود. تنها دهستان بخش دیلم بوده است.( که البته اکنون به چهاردهستان: لیراوی شمالی- لیراوی جنوبی- لیراوی میانی و دهستان حومه تقسیم شده است.)

از روستاهای مهم آن می توان به روستای امام حسن (1694نفر)، عامری(1147نفر)، حصار(861نفر)، سیامکان(646نفر)،لیلتین(586نفر)، کنارکوه(567نفر) اشاره نمود. این روستاها رشد و اهمیت نسبی خود را مدیون مجاورت با دریا و شغل ماهیگیری، شهردیلم و جاده مهم ارتباطی بوشهر- دیلم- خوزستان، منابع و شرکت های نفتی و زمینهای زراعی نسبتاً مرغوب می باشند.(البته کشاورزی به روش سنتی و به صورت کشت دیم).



این روستاها به طور نامنظمی پراکنده شده و با فاصله دور و نزدیکی از یکدیگر واقع شده اند. و هیچ گونه عامل واحد و مهم در جذب و تمرکز آنان نقشی نداشته است.(لازم به ذکر است که براساس نظریه ای قدیمی در زمان تمدنهای ماهرویان و شی نیز کم و بیش تمامی روستاهای دهستان و جلگه لیراوی به صورتی واحد اداره می شده و تقریباً به صورت یکپارچه بوده است.)

اکثر این روستاها در روی جلگه نسبتاً پست ساحل خلیج فارس و برخی نیز در نقاطی دوردست تر و در مجاورت کوههای کم ارتفاع شمالی بنا گردیده اند.

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱_سنت شعر خوانی اژکتاب  شاهنامه.فلک ناز ،حیدر بک   در نزد مردمان بلوک لیراوی در دوران گذشته  مرسوم بود که از اویل دهه شصت کم کم این سنت از بین رفت 

فلک ناز و خورشید آفرید

فلک ناز نامه – که نامهای دیگر هم دارد1– از جمله مثنویهای حماسی – عاشقانۀ زبان فارسی است که در گذشته نزد عوام، خواستاران بسیار داشته و چه بسا حالا هم داشته باشد. قهرمان اصلی داستان، " فلک ناز " فرزنمد عزیز مصر است که شخصیتی سه گانه دارد: مرد خداست و اهل عبادت و اطاعت پروردگار. نخستین حرکت او رفتن به خانۀ کعبه است و شگفتا که در این سفر حاج شاهزاده با پیری جهاندیده آشنا می‌شود و آن پیر به جای بحث و گفتگو از معارف دینی حرفهایی به میان می‌آورد که فلک ناز را از عشق مخلوق رهنمون می‌شود:

به شه گفتا یمن ملکی است آباد      سمن بویان همه با قد شمشاد
به نزدیک یمن ملکی عَدَن نام      پریرویی در آنجا دارد آرام
نگار مهوشی، قد همچو سروی     که در رفتار مانند تذروی
دو لب همچون عقیق آب داده       کمند گیسوان را تاب داده

و اوصاف و نشانی‌های هوس‌انگیز دیگر. فلک ناز به جستجوی چنین لعبتی می‌رود و پس از آن حادثه پشت سر حادثه پیش می‌آید: عشق و جنگ؛ جنگ و عشق. معشوقکانِ چندگانه و نبردهای جوراجور. شاعر از شخصیت مذهبی فلک ناز همین را به یاد دارد که پس از پیروزی در هر جنگی و رهایی از هر مهلکه‌ای، فلک‌ناز را به شکر گزاری و نماز و نیاز به درگاه حق می‌برد و بس! شاهزاده چهرۀ دومی هم دارد. پهلوان دلیری است که نه تنها با دشمنان قدرتمند به نبرد بر می‌خیزد و پیروز می‌شود، بلکه بنابر عرف داستانهای حماسی و پهلوانی، با شیر و اژدها و جن و دیو هم می‌جنگد و سرافراز از معرکه بیرون می‌آید2. فلک‌ناز، صاحب دلی زیبا پسند و عاشق پیشه هم هست. «آفتاب» دختر مَلِکِ مُلک خاور با دیدن تصویر شاهزادۀ مصری عاشق او می‌شودو به دنبال عشق خود به مصر می‌آید. «سروناز» شاهزاده خانم سرزمین ختاوختن شیفتۀ اوست و فلک‌ناز با هر دو ازدواج می‌کند. «تسکین» شرح این دلدادگیها را با آب و تاب تمام به نظم کشیده است که در برخی تعبیرات و تشبیهات غنایی و عاشقانه‌اش، بیتهای شورانگیز و دلکش هم دیده می‌شود.

شخصیت دوم قصه، شاهزاده‌ای است به نام «خورشید آفرین» که در جنگی از فلک‌ناز شکست می‌خورد و اسیر می‌شود و طی ماجراهایی این دو باهم متحد و دوست می‌شوند و تا پایان عمر – در بزم و رزم – دوشادوش حرکت می‌کنند. داستان با مرگ فلک‌ناز و خورشید آفرین به پایان می‌رسد و همسران‌شان «گل» و«سرو» و «آفتاب» نیز یکی پس از دیگری آرزوی مرگ می‌کنند و می‌میرند و قبرشان – خاک به خاک – در جوار همدیگر است. تمام وقایع پهلوانی و غنایی را «تسکین» درصد صحنه باز گفته است.

کتاب فلک‌ناز – علی الرسم فی امثالها – با حمد و سپاس پروردگار و معراج پیامبر گرامی (ص) و مدح «جناب پسرعم خواجۀ عالم و خلیفه و داماد شریف، حضرت امیرمؤمنان» آغاز می‌شود و بعد، داستان با مولود فلک‌ناز آغاز و به مرگ او انجام می‌پذیرد.

ورفیق «تسکین» در شاعری جاهایی است که «ساقی نامه» می‌گوید یا به وصف روز و شب یا صحنه‌های نبرد می‌پردازد یا وصف دلبران داستان و پهلوانان میدان را به رشتۀ نظم می‌کشد. بقیۀ اشعار کتاب چنگی به دل نمی‌زند. اگر هم به هزار دوز و کلک مضمونی متوسط سرهم کرده باشد، کاتبان گذشته و حروفچینان چاپخانه همان شعر نیم‌بند را به روزی انداخته‌اند که «مسلمان نشنود کافر نبیند»!

از ابتکارات «تسکین» انتخاب نام آدمهای قصّه است. اسامی چندین تن از اشخاص مهم داستان از میان ستارگان آسمان انتخاب شده که با نام قهرمان اصلی (فلک‌ناز) تناسب معنا دارند و درواقع یک مجموعۀ «فلک» ی تشکیل داده‌اند: دو مرد بزن بهادر قصه یکی «فلک‌ناز» نام دارد و دیگری «خورشید آفرین». «آفتاب» نام نخستین عشق فلک‌ناز، دختر ملک خاور است. «زهره» دختر وزیر پادشاه خاور، عاشق «مشتری» غلام مخصوص فلک‌ناز می‌شود و «اختر» نام غلام «آفتاب» است. پادشاه خاور دو وزیر دارد. نام وزیر دست راست – که معمولا در قصه‌های عامیانه آدم خوش‌طینتی باید باشد - «عطارد» است و نام وزیر دست چپ که بدذات و توطئه‌گر است «زحل» انتخاب شده. «مرّیخ» از غلامان دربار، نقش جلّاد دارد. اسم دختر شاه تاتار «شمسه» است و پدرش «فرقدان»، مادرش «سهیل» و دایی‌اش «پروین» نام دارد. «ماه زرافشان» هم نام خواهر فلک‌ناز است. بنابراین آسمان قصه پر است از ستاره!

اسامی زمینی قصه هم از نوع گل و گیاه است چون «سروطنّاز»، گل، سوسن و سنبل، چند نام بی‌تناسب هم بی‌توجه به فرهنگ و محیط جغرافیایی در قصه دیده می شود که عبارتند از «فاروق» و «مزروق» و «سلجوق»، اسامی پادشاه روم و دو پسرش که ظاهرا ضرورت وزن و قافیه شاعر را واداشته است که چنین شناسنامه‌هایی صادر بفرمایند؛ نامهای عربی برای مردم روم!

گفتیم که «تسکین» در سرودن «ساقی نامه» دستی دارد و در این کار تحت تاثیر نظامی گنجوی است که در شرفنامه و اقبالنامۀ خود برخی از صحنه‌های داستان را با ساقی نامه – مغنی نامه آغاز می‌کند. در ساقی‌نامه‌های فلک‌ناز خوانندۀ نکته‌یاب در می‌یابد که قرار است در این قسمت از داستان چه واقعه‌ای رخ دهد. مثلا در مقدمۀ حادثۀ حملۀ دیوان به شهر مصر می‌گوید:

بیا ساقی که چرخ دیو پیشه            مرا همچو پری دارد به شیشه
مرا ده جامی از صهبای گلگون         که ریزم از تن دیو فلک خون
چرا کاین دیو مردم‌خوار، پیوست         کند رنگین ز خون مردمان دست

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۳۰
Amir Mhamadi

اتابکان فارس، سلسله ای از پادشاهان محلی ایران معروف به آل سلغر، اتابکان سلغری وسلغریان یازده تن از آنان ‏۵۴۳تا۶۸۵ق/۱۱۴۸_۱۲۸۶م بر سرزمین پارس و مناطق مجاور آن حکومت راندند گروهی از مورخان چون خواند میر(حبیب السیر،۲/۵۶) یحیی بن عبداللطیف قزوینی(ص۱۹۴) دوره فرمانروایی اتابکان را در فارس ۱۲۰ سال ضبط کرده و بیشتر دوران حکومت ابش خاتون راکه در تبریز به سر می‌برد حکومت فارس را در اختیار داشت به حساب می آوردند

سلغر نیای این دودمان از جمله امیران ترک نژاد طایفه غر‌‌‌، در خراسان بازی دستان خود به تاخت و تاز روزگار می گذراندند و سپس به طغرل سلجوقی که به تازگی ایران را تصرف کرده بود پیوسته در دستگاه منصب حاجبی یافت(خواند میر،دستور......۲۳۶) سلغر پس از آن به حوالی فارس رفت و در مناطقی چون کهگیلویه به ییلاق و قشلاق پرداخت(غفاری،۱۲۵) پیش از آنکه  اتابکان سلغری فارس، در آن دیار مستقر شوند این منطقه سراسر به تصرف است سلجوقیان در آمده بود و آنان همچون دیگر  ایلات ایران حاکمی با عنوان اتابک بدان جا روانه کرده بودند آخرین اتابک برگزیده سلجوقیان عراق در فارس بوزابه نام داشت. که به روایتی از فرزند زادگان سلغر بود بوزابه را ملک شاه بن محمود بن محمد، از سلاجفه عراق، همراه با برادر خود محمد به فارس فرستاد اما آنان چون به اصفهان رسیدن سر به شورش برداشتند بوزا به محمد را به جای ملک به سلطنت برداشت.اما ملکشاه به مقابله آمد وبوزابه را در جنگی(۵۴۱ق) به قتل رساند دو سال بعد سنقر بن مودود که به روایتی برادرزاده بوزابه بود (زرکوب ص۷۱) بی‌درنگ به شیراز آمد و آنجا را تصرف کرد و حکومت سلغریان را رسمااین سال بنیاد نهاد(همو،۷۲_۷۱،اقبال،۳۷۹) حکومت سلغریان در فارس مستقل نبود آنان در آغاز از سوی سلجوقیان و پس از آن تا حمله مغول زیر نفوذ پادشاهان خوارزم فرمان می راندند و سرانجام به اطاعت مغولان و ایلخانان گردن نهادند و بدین گونه فارس را تا مدت ها از خطر مهاجمان نگهداری کردند.(همو۳۸۰_۳۷۹) اتابکان سلغری در ایام مغولان هرچند باجگزار ایشان بودند اما نه تنها قلمرو خود را از هجوم مغولان حفظ کردند بلکه فارس را پایگاهی گردانیدند برای دانشمندان ادیان و شاعرانی که سراسر ایرانی به شیراز روی می آوردند از دودمان سلغریان این کسان به فرمانروایی رسیدند

۱_مظفرالدین سنغر بن مودود (۵۴۳_۵۸۸ق/۱۱۴۸_۱۱۶۳م).

او پیش از آنکه حکومتی در فارس تشکیل دهد به فرمان سلطان سنجر(د۵۵۲ق) آخرین فرمانروای سلاجقه بزرگ و تا آماده شده بود.(منهاج۱/.۲۵۸_۲۶۸) پس از قتل بوزا به در نبرد با ملک شاه لن محمود سنقر از فارس رانده شد و ملکشاه فارس را نت صراف در آورد اما دو سال بعدسنقربه شیراز آمد و سلسله اتابکان را بنیاد نمود.

وی در آغاز استقرار در فارس و با خطر  یعقوب به ارسلان مشهور به اتابک شو مله از خوزستان به فارس تاخته بود روبرو شد ولی او را درهم شکست و حملات بعدی اتابک شو مله نیز به جایی نرسید پس از درگذشت سلطان سنجر چند تن از برادر زادگان او به فارس آمدند اما سنقر آنان را به شیراز راه نداد و به استخر فرستاد و دستور داد تا نیازهای زندگی آنان را برآورند و خود تا چند وقت به نام اتابک بر آن فرمان راند سنقر همچنین چند بار با اتابکان شبانکاره برای تصرف قسمت های بیشتری از ایلات فارس به نبرد پرداخت و آنان را به عقب راند در همین ایام الدگز موسسه سلسله اتابکان آذربایجان از قلمرو اتابکان فارس کرد اما سنقر در این میان درگذشت و جانشین او زنگی بن مودود اینترنت ناگزیر به اطاعت از ایلد گز و رکن الدین ارسلان شاه سلجوقی تن در داد و هدیه های گران فرستاد و خود شخصاً به دیدار ارسلان شاه به اصفهان رفت با اینکه اطلاعات را از او اظهار خوشنودی کرده بود از اتابک ایلدگز سخت بیمناک بود مرگ سنقر در ۵۵۸ قمری اتفاق افتاد مقبره او در یکی از دیوان های مدرسه سنقریهٔ شیراز که خود ساخته بود هست . همدان به زیارتش می‌رفتند و قضات و اصحاب دعوای  در آن جایگاه سوگند می‌دادند . و در آن زمان سنقر را به دادگری ستوده و گفته اند که وی در دوران حکومت خود قوانین ظالمانه را برانداخت  در آبادانی قلمرو و می‌کوشید و مساجد و مدرسه هاو رباطهایی ساخته و موقوفاتی برای هر یک معین کرد در این مدارس از همان زمان گروه بسیاری به تحصیل علم سرگرم بودند سنقر مسجد جامعی در شیراز بنیان نهاد و خود هر شب در آنجا به عبادت می پرداخت وزارت سنقر بر عهده تاج الدین ابن دارست شیرازی بود ابن دارست پیش از آن وزارت مسعود بن محمود سلجوقی و سپس وزارت بوزا به را بر عهده داشت

۲_  مظفرالدین زنگی بن مودود(۵۵۸_۵۷۱ق/۱۱۶۳_۱۱۷۵م)

پس از درگذشت سنقر، با اینکه وی چند پسر داشت امیران و فرماندهان لشکر برادر او زنگی بن مودود را که در آن هنگام در شیراز نبود حکومت برداشتند در آغاز کار او سابق شوهر خواهرش و الب ارسلان سلغری به مخالفت برخاستند اما کاری از پیش نبردند و هردو کشته شدند زنگی بن مودود اوایل حکومتش به اصفهان نزد سلطان ارسلان بن طغرل سلجوقی رفت ت و سلطان ارسلان رسماً اتابکی ایلات فارس را به او داد و به شیراز بازش گردانید.

چون زنگی بن مودود در سالهای اول حکومت بر سپاهیان سخت مب گرفت، آنان اتابک شو مله فرمانروای خوزستان را بر ضد زنگی بن مودود برانگیختند. شومله به شیراز تاخت و اتابک زنگی ناگزیر شهر را رها کرد و بعد اتابکان شبانکاره پناه برد و اندکی بعد به کمک این اتابکان، شو مله را که با مردم و لشکریان بدرفتاری پیشه کرده بود ازشیراز راند.

زنگی در دوران حکومت خود با اتابکان کرمان هم روابطی داشت چنان که به هنگام نزاع این اتابکان بر سر حکومت در آغاز لشگری در اختیار ملک تورانشاه نهاد تا بر برادرش بهرامشاه غلبه یابد چندی بعد نیز قطب الدین محمدبزغوش وتاج الدین خلج با لشکر وساز وبرگی که زنگی بدانان داده بود روی به کرمان نهادند و تورانشاه و اتابک یزد به بم گریختند مدتی در کرمان بود و چون زنگی بن موجود در گذشت آنجا را ترک کرد

زنگی بن مودود در دوران حکومت خود چند بار هم با قطب الدین مبارز شبانکاره ای به نبرد پرداخت اما از عهده وی بر نیامد وی سرانجام پس از ۱۴ سال حکومت در اواخر سال ۵۷۱ق درگذشت و در شیراز به خاک سپرده شد(.درباره مرگش که به غلط درسال۵۵۷ق دانسته شده )

زنگی بن مودود پادشاهی دادگر اما مگی با همسایگان خود و مدارا رفتار می‌کرد.«، وصاف او را ستوده و فرمانروایی خردمند نیکبخت روشن روانش خوانده است.

زنگی در آبادانی فارس به ویژه شیراز می‌کوشید چنانکه عمارات جدید احداث کرد .وبرای هر یک موقوفه ای معین نمود 

۳_مظفرالدین تلکه ای بن زنگی(۵۷۱_۵۹۱ق،/۱۱۷۵_۱۱۹۵م)

تله در۵۷۱ به جای پدر نشست و لقب مظفرالدین هم یافت بیشتر مورخان چون «رشید الدین بن فضل الله ،وصاف،زرکوب شیرازی ومیر خواند»، جلو س تکله او را در همان سال دانسته اند اما فصیح خوافی و ابن اثیر در این‌باره راه خطا پیموده اند.خاصه ابن اثیر با اینکه معاصر زنگی و پسران او تکله و سعد بوده در گزارش حوادث سالهای۵۵۴و۵۵۵ق، از پادشاه وقت فارس یاد کرده ونیز در حوادث سال ۵۵۶ق،از زنگی بن دکلا(=تکلی)سخن رانده است.( ۲۶۹/۱۱)، یعنی زنگی را پسرت تکله می دانسته و در واقایع ۶۰۷ و ۶۱۴ و ۶۲۱ و ۶۲۲ق همه جا از سعدبن دکلا یاد کرده و تصور می کرده که سعد  پسر تکله بوده است.( قزوینی ، محمد، تعلیقات ۳۴۹)

تکله چون فرمانروایی یافت به درخواست وی خلیفه عباسی او را خلعت فرستاد که در صفحه ۴۱ منتخب التواریخ آمده است از وقایع مهم دوران اوج نبرد با پادشاهان عراق بوده که سبب شد صاحب خزائن و اموال فراوان گردد.

درسال ۵۷۵ق در غیبت تکله اتابک پهلوان محمد بن ایلدگز اپارات حمله برد و در شیراز به قتل و غارت پرداخت چون تکله شهر باز آمد در ترمیم خرابی ها و استمالت مردم کوشید از دیگر حوادث مهم اثر توکل قیام پسر ‏عمش قطب الدین طغرل بن سنقر بود عاشوری پردامنه پدید آشوبی پردامنه پدید آوردند اما سرانجام شکست خورد و به ایگ و دارابجرد گریخت و چون در آنجا و دستگیر شد تکله دستور تا چشمانش را کور کردند گفتن وی دیگر بار دست به عصیان زد و اینبار به قتل رسید . زرکوب صفحه ۷۴

در همین ایام ترکمنان که از مدت ها پیش تاخت و تاز خود را آغاز کرده بودن روی و کرمان نهادند و کرمانیان و ملک تورانشاه برای دفع آنها ازت تکه که در این هنگام سیرجان را نیز در اختیار داشت یاری خواست سپاهی به فرماندهی مجاهد گرگانی به کرمان فرستاد این لشگردر مشیر مستقر شد اما از مقابله با غزهاخودداری کرد غزها کرمان را تصرف کردند و قطعا م پرداختند در این نبردها مجاهد گورکانی که به باغین آمده بود نیز هلاک شد و سپاه فارس بی هیچ جنگی راه بازگشت در پیش گرفت( افضل الدین،۸۷،۸۹:محمد بن ابراهیم،۱۲۶_۱۲۸)

در همین سال اتابک محمدشاه بنز بهرامشاه حاکم کرمان از آل قاورد(ه م) از برابر غزها گریخت و به فارس آمد و از تکله استمداد کرد اما تکل درگیر نبرد با طغرل بن سنقر پسرعمش بود توجهی نکرد(همو،۱۳۹؛صفا۱۹/۲).

از وقایع و دیگر زمان نبرد های مکرر او با ۱۰۰۰ اسب از اتابکان لرستان بود که تقریباً در این جنگ ها شکست خورد و بخشی از متصرفات خود را از دست داد تکله در سال ۵۸۳ق به اطاعت قزل ارسلان سلجوقی در آمد. اما سلطان طغرل بن ارسلان تکله را  خوش نمیداشت و می خواست فارس را به رکن‌الدین سامان یزد واگذارد. و متعاقب آن را رکن الدین شیراز را محاصره کرد ولی کاری از پیش نبرد و به اسارت افتاد اما تکله باو  مهربانی کرد و به یزد بازش گردانید. سرانجام تکله پس از بیست سال پادشاهی در گذشت دکلمه پادشاه و عارف منش و دیندار بود و کرداری پسندیده داشت و با مردم به نیکویی رفتار می‌کرد و درویشان و عارفان را بزرگ می داشت و به روایت جنید شیرازی یکبار و خدمت شیراز زین الدین مظفر بن روزبهان بن طاهر از صوفیان وقت شیراز رفت و شیخ او را موعظه کرد و تکله بسیار بسیار گریست با آنکه می توانست به آسانی سرزمین های مجاور خود چون کرمان را متصرف شود لیکن از تجاوز به همسایگان همواره پرهیز می‌کرد

سعدی شیرازی در بوستان حکایتی از نیک نفسی و قناعت و بی اعتنائی وی به پادشاهی نقل کرده(ص۵۵). از شاعران دیگر از دین بنجر قصاید ای به عربی و فارسی در ستایش تکل سروده است( زرکوب صفحه ۷۴)

وزیر تکله امین الدین کازرونی قد مردی باش آمد و بلند همت بود و به کرم و بخشش در عصر خود شهرت بسیار داشت امین الدین که در آغاز نایب ابن دارست بود، در آبادانی فارس و به ویژه شیراز بسیار کوشید از بناهای مسجدی در نزدیکی جامع عتیق و یک رباط  مسجد امینی شیراز است. پس از مرگش مردم شیراز از کرامات او بسیار سخن می راندند....(بیضاوی،همانجا؛اقبال،۳۸۲:قزپینی،محمد،تعلیقات،۳۴۸،۳۴۹...زکوب،خواند میر ،دستور۲۳۷)

۴_قطب الدین طغرل بن سنقر)۵۹۱_۵۹۹ق/۱۱۹۵_۱۲۰۳م).

حوادث زندگی او آشفته و مبهم است گروهی از مورخان به گونه‌ای که در شرح دوران تکله گذشت گفتند که طغرل در شورش دوم پس از دستگیری به دست تکله به قتل رسید از این رو روشن نیست که وی چگونه پس از تکله بر جای او نشسته است. اگر این نکته را که پاره‌ای از مآخذ اشاره کرده‌اند سعد بن زنگی برادرت کرده در آغاز حکومت با شورش طغرل مواجه بود بپذیریم باید نتیجه گرفت که طغرل در ایام تکنوکده به قدر نرسیده و در میان سالهای ۵۹۱ تا ۵۹۹ بین طغرل و سرد بر سر قدرت در فارس مجادله بوده و طغرل در این ایام کشته شده است و گفته وصاف صفحه ۸۷ طغرل در میدان جنگ کشته شد اما همو. ضمن برشمردن حکام سلغری پس از تکله  از طغرل اشاره کرده است منهاج سراج(۲۷۱/۱)و زرکوب شیرازی صفحه ۷۵ نوشته اند که بی فاصله پس از تکله سعد بن زنگی با حکومت نشست.(میر خواند(۶۰۸/۴) وخواند میر(همانجا) هم تنها به اقتباس گفته های وصاف پرداخته. و تال را پادشاهی هنرمند و هنرپرور خواندند و به گفته آنان وی عاقبت توسط تکله از پای درآمد

یحیی بن عبدالله لطیف قزوینی ونیز غفاری از نبردهای متعالی طغرل با سعد بن زنگی سخن گفته و دوره پادشاهی طغرل را در فارس ۹ سال دانستند به روایت آنان تا آخر را سرانجام سعد دست گیر کرده است عباس اقبال بی آنکه این اخبار مختلف را باهم مقایسه کند نتیجه گرفته ارطغرل سرانجام در ۵۹۹ق به دست سعد از میان برداشته شده است صفحه ۳۸۲ و ۳۸۳

لقب طغرل محقق دین بوده و اینکه محمد قزوینی در رسالة ممدوحین شیخ سعدی(ص۷۱۷) عقب همه سلغریان را مظفرالدین دانسته ..که با ا این ترتیب نمی تواند صحیح باشد 

۵_ مظفرالدین سعد بن زنگی(۵۹۹_۶۲۳ق/۱۲۰۳_۱۲۲۶م)،

پنجمین پادشاه سلسله سلغری و یکی از برجسته ترین و مشهورترین آنها بود ازتاریخ جلوس اطلاع دقیقی در دست نیست چنان که پیش از این یاد شده حوادث فارس پس از تکرار آشفته و در هاله ای از ابهام قرار گرفته است اگر دوره حکومت سد به گفته برخی منابع ۲۸ و ۲۹ سال باشد و می بایست در سال ۵۹۳ یا ۵۹۴ق بر تخت نشسته باشد عباس اقبال در صفحه ۳۸۳ بر خلاف این نظر معتقد است سخن حمدالله مستوفی که در گیری تور را در سال ۵۹۹ دانسته صحیح به هر حال در آغاز پادشاهی سعد در فارس  قحطی و گرانی سختی رخ داد و گونه‌ای که مردم برای سدجوع،گوشت دیگر را می خوردند. از آن پس ویروس  وبا شیوع یافت که خلقی انبه را از پای درآورد عبدالله موصوفی (صفحه ۵۰۵ ،۵۰۴)، در این میان سعدبن زنگی از آشفتگی اوضاع کرمان استفاده کرد با حمله با آن شرم نظام‌الدین محمود حاکم آنجا را برافکند وکرمان را به تصرف درآورد بعد یک هفته در آنجا توقف کرد و با برادر زاده خود عماد الدین محمد بن زیدان را به حکومت آن شهر گماشت و خود به شیراز برگشت

عماد الدین محمد در۶۰۰ق به شهر وارد شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت کرمان از این تاریخ تا۶۰۷قدراختیار سلغریان بوده سعد بن زنگی با اتابکان آذربایجان هم مناقشاتی داشت، به گونه ای که وقتی در ۶۰۰ق به قصد تفریح از شیراز بیرون رفت اتابک ازبک بن جهان پهلوان با آنجا حمله برد و به قتل غارت پرداخت در ۶۱۳ یا۶۱۴ ق سعد بن زنگی به قصد تسخیر عراق و آذربایجان به سوی روی رفت و این شهر را با قزوین و خوار سمنان تسخیر کرد و در نزدیکی ری � سلطان محمد خوارزمشاه به بغداد می‌رفت رو به رو شد سعد به تصور و اینکه سپاه مقابل متعلق به اتابک آذربایجان است با اینکه بیش از هفتصد سوار همراه نداشت با سلطان به نبرد پرداخت اما شکست خورد خسارت افتاد و با وساطت مرگ زوزن بدان قرار که پسرا خود زنگی را گروگان نزد خوارزمشاه گذارد و هر سال بخشی از محصول و فارس را به خوارزم بفرستد و افزون بر آن استخر و اشکنوان قلعه مستحکم فارس را در اختیار سلطان محمد قرار دهد آزاد شد و همچنین به پیشنهاد سلطان محمد خوارزمشاه ملک خاتون یکی از دختران فرد به عقد جلال الدین فرزند سلطان در آمد و قرار شد در ممالک فارس خود به نام خوارزمشاه خوانده شود و به دنبال آن سعد به قزوین رفت تا رهسپار فارس گردد سفر گروهی از لشکریان خوارزمشاه به فرماندهی اختیار المالک امیر حاجی سعد را همراهی می کردند از آن سوی ابوبکر فرزند سرد پس از شنیدن خبر اسارت پدر در شیراز خود به نام خود خواند و چون شرایط مساله را اهانت آمیز می دانست با سعداز در مخالفت درآمد و راه ورودش او را بر شیراز بست اما نبردی رویداد ابوبکر دستگیر شد و به دستور سعد به زندان افتاد و پس از ورود به شیراز دخترش ملک خاتون را با تشریفات تمام نزد خوارزمشاه فرستاد ابوبکر بن سعد هم سال‌ها در زندان بود تا اینکه به وساطت سلطان جلال الدین خوارزمشاه هنگام بازگشت وی از هند خلاص شد سعد بن زنگی به منظور توسعه قلمرو فرمانروایی خود چند بار به مناطق مجاور حمله برد یک بار به بهانه یاری شولان دفع اتابک تکله از اتابکان لرستان فرستاد و جمال الدین عمر لا لبایی را که عم زاده هزار اسب بود و حکومت در لرستان منصوب کرد اما جمال الدین در نبرد کشته شد و لشکریان سعد روی به هزیمت  نهادند افزون بر آن سعد پیوسته با قطب الدین مبارز شبانکاره ای حاکم عالم و دانشمند بود منازعه می کرد و نامه های تند به همدیگر می فرستادند محمد شبانکاره ای به پاره ای از این منازعات در مجموع الانسال اشاره کرده است صفحه ( ۱۵۸ و ۱۵۹ و ۱۸۳)

حادثه دیگر در این ایام حمله غیاث الدین پیر شاه پسر کوچک سلطان محمد خوارزمشاه به فارس بود سعد که به مقابله رفته بود چون یارای مقاومت در خود ندید روی و گریز نهاد و غیاث الدین پس از غارت اموال برجای مانده و غارت شهر بازگشت سعد بن زنگی دوباره وارد شیراز شد، چند روز پس از این حادثه جلال الدین خوارزمشاه که از برابر مغولان میگریخت به فارس آمد و وزیر خود شرف الملک را نزد س سعد فرستاد بنا بر پاره‌ای روایات سعدکه از استقبال جلالدین طفره رفت  پسرش سلغر شاه را با ۵۰۰ سوار نزد سلطان فرستاد. جلال الدین هم ‏سلغرشاه راقرانداش لقب داد و روی به شیراز نهاد از آن پس تا پایان زندگی سعد حادثه قابل‌توجه رخ نداد منابع وفات صدرا در ۶۲۳ تا ۶۲۸ق دانسته اند. اما تاریخ دقیق درگذشت او را قطب الدین محمد سیرافی در شهر قصیده‌ اشکنوا نیه که نسخه خطی از آن در دست است به صراحت شب چهارشنبه ۱۲ ذیقعده ۶۲۳ ذکر کرده است پیکرش را در شیراز در جایی نزدیکی محله بال کت که بعدها به دست ابش خاتون در آنجا رباط ابش عمارت شد به خاک سپردند این جایگاه پس از آن و صورت آرامگاه خانوادگی سلغریان درآمد و بیشتر فرمانروایان این دودمان در این محل مدفون شدند زرکوب صفحه ۷۸

طغرای سعد در صدر فرمان ها این عبارات بودند وارث ملک سلیمان سر قبر سلطان مظفرالدینا و والدین تهمتن سعد بن اتابک زنگی ناصر امیرالمومنین(وصاف ۹۰_۹۱)

 ساعت مزنگی پادشاهی شجاع و دادگر بود و با مردم مدارا و مروت رفتار می‌کرد در سایه اقدامات او فارس آباد شد و مردم در آسایش می زیستند (جنیدصفحه ۲۱۵،،زرکوب،۷۵)سعد دانشمندان را می نواخت و عارفان اعتقاد داشت شمس قیس رازی که سالیانی در دستگاه سعد بود در کتاب خود المعجم ضمن شرح مجالس وی بزرگواری او را ستوده است او هر سال همراه قافله حجاج اعلمی می فرستاد و چون قافله بازمی‌گشت علم را بر خرگاه خود نصب میکرد و هر روز هنگام ورود به نماز در برابر آن می گذارد با اینهمه فرمانروایی تجمعل خا بود که گفتند خراج سالانه یک ولایت از سرزمین فارس صرف هزینه جامه اومی شد وزرات سعد را در دوران حکومت نسبتا طولانی حدود ۲ تن بر عهده داشت نخست رکن الدین محمد بن صلاح الدین معروف به رکن‌الدین صلاح کرمانی که ابتدا در دستگاه ملک  دینارغز وزارت داشت. و یک بار به زندان افتاده بود اما پس از  رها یی پایگاهی عالی تر یافت.وسعد اورابه وزارت خود برگزید چندی بعد از این از مقام خود معزول شد و سعدی یکی از دانشمندان و شاعران فارسی یعنی خواجه عمید الدین ابونصراسعدابزری فارسی را به وزارت خود بر گماشت و او تا پایان پادشاهی سعد در این مقام ماند

۶_ مظفرالدین ابوبکر بن سعد(۶۲۳_۵ جمادی الاخر ۶۵۸ق/۱۲۲۶_۱۹مه۱۲۶۰م)،نامورترین پادشاه سلغری است

۷_ مظفرالدین سعد بن ابی بکر(د ۱۷ جمادی الاخر ۶۵۸ق/۲ ژوئن۱۲۶۰م)

 از زمان ولیعهدی برای خود در شیراز دیوان و دستگاهی داشت از سوی پدر به ماموریت های سیاسی میرفت سعدی بنابر قول مشهور تخلص خود راه از نام سعد بر گرفت( قزوینی و محمد ، همان۲ /۶۸۸ _۶۸۹)، سعد بن ابی بکر در حدود سال ۶۵۳ق به دستور پدر رهسپار درگاه ارغون شد اعلام اطاعت و انقیاد کند دیگر بار پس از فتح بغداد به دست هلاکوخان به رسم تهنیت عازم آن شهر شد و در ۷ شعبان ۶۵۶ و اردوی هلاکوخان رسید و در مورد مرحمت و ملاطفت قرار گرفت بعد هم چون هلاکو لرستان را فتح کرد الگوی رپ و در راه بازگشت در تفرج به بیماری سختی دچار شد و همانجا خبر مرگ پدرش ابوبکر به وی رسید و متعاقب  آن در شیراز خطبه حکومت به نام او خوانده شد و سکه به نام ضرب گردید سعد بن ابی بکر از همانجا بسته به نفرتی که از خواجه فخرالدین ابوبکر وزیر پدر داشت دستور قتل او را صادر کرد اما پیش از آنکه این حکم اجرا شود خود در اثر همان بیماری درگذشت جسدش را به شیراز بردن و در مدرسه عزیزیه که زنش ترکان خاتون در نزدیکی دروازه دولت شیراز بنا نهاده  بود به خاک سپردند سعد بن ابی بکر در هنگام مرگ ۳۷ سال سن دشت ،

۸_ عضدین محمد بن سعد بن

ابی بکر(۶۵۸_۶۶۰/۱۲۶۰_۱۲۶۲م) دوازده ساله بود و جای پدر نشست و لقب سلطان عضدالدین یافت

اما کارهارا مادرش ترکان خاتون دختر قطب الدین محمود شاه اتابک یزد اداره می کرد پادشاهی محمد بن سعد هم چندی نپاید با او در ذیحجه ۶۶۰ از بام فرو افتاد و در گذشت 

« شبانکاره ای نقل کرده است که فوت محمدبن سعد در اثر ضربه لگدی بوده که مادرش ترکان خاتون بر او نواخت و وی را عمدا کشت( صفحه ۱۸۵)

در این خبر صحیح باشد باید گفت ترکان خاتون خود دایه سلطنت داشته و به تدریج موانع را از سر راه خود بر می داشته است

 پیکر محمد بن صدرا در مدرسه عضدیه  شیراز در نزدیکی مدفن پدر از سعد به خاک سپردند

۹_ محمد شاه بن سلغر شاه بن سعد بن زنگی(۶۶۰_۶۱ق/۱۲۶۲_۱۲۶۳م) پس از درگذشت محمد بن سعد مادرش ترکان خاتون با رایزنی امرای دولت پسر عم محمد به نام محمد شاه بن سلغر شاه بن سعد زنگی را که داماد شد. به پادشاهی برداشت محمد شاه مردی خردمند و دلیر بود درفت بغداد همراه هلاکوخان دلاوریها کرد و هلاک او شجاعت او را می ستود اما چون و پادشاهی رسید و عشرت نشست و بیدادگری پیش گرفت بعدا برادر بزرگ خود سلجوق شاه را که در قلعه استخر زندانی بود بیرون نیاورد به تدریج مردم از روی گردان شدند تا اینکه ترکان خاتون به یاری امرای شول و ترکمان در ده رمضان ۶۶۱ او را دستگیر کرد و نزد هلاکو فرستاد. مدت سلطنت او بیش از هشت ماه نبود محمد شاه چند ماه بعد هنگام شورش برادرش سلجوق شاه بر ضد مغولان به دستور هلاکو کشته شد.

۱۰_ مظفرالدین سلجوق شاه بن سلغرشاه بن سعد بن زنگی(۶۶۱_۶۶۳ق/۱۳۶۴م)

 برادر بزرگتر محمد شاه  که از طرف مادر به سلجوقیان نصب می ‌برد پس از برکناری محمد شاه به درخواست ترکان خاتون و پشتیبانی امیران سپاه وی را از زندان و در آوردن و فرمانروایی دادند و ترکان او را به شوهری برگزید سلجوق شام فرمانروایی ایا و ستمگر بود و نیز از ترکان خاتون همسر خود کینه‌ای که دید درد داشت و چون شایع شد که او در نهان با شمس الدین میاق ،یکی از غلامان ترک، سر و سری دارد فرمان به قتلش داد.ودو دختر وی یعنی سلام وابش را هم در قلعه سپید به زندان افکند. اما شمس الدین میاق گریخت  هلاکو را از وقایع شیراز آگاه کرد الیکو به انتقام آن نخست محمد شاه را که در اسارت داشت به قتل رساند و آنگاه لشکری به فرماندهی النا جو و تیمور به شیراز فرستاد و احکام دست نشانده خود در اصفهان و لرستان و یزد یزد و کرمان به یاری آنان مأمور کرد بیش از آنکه لشکر ماه اول به شیراز برسد نظام الدین حسن شبانکاره ای با هزار سوار به همراه علاالدوله  حاکم یزد جلوداران  سجوق شار را از میان برداشتند باعورا به کازرون گریزانند............

۱۱_ابش خاتون(حک۶۶۳_۶۸۵ق/۱۲۶۴_۱۲۸۶م)  پس از قتل سلجوق شاه چون از خاندان سلغری غیر از دختران سعدبن ابی بکر یعنی سلغم وابش کسی نمانده بود. امراو بزرگان شیراز ابش خاتون خواهر کوچکتر را به سلطنت برداشتند، و خطبه و سکه به نام او کردن.

ابش به مدت ۲۳ سال گاه و اسم و گاه به رسم در فارس حکومت کرد به روایت حمدالله مستوفی وی یک سال پس از شروع سلطنت به اردوی مغول برده شد و به شوهرش منگو تیمور ملحق گردید آبش خاتون بزرگترین زن منگو تیمور و خاتون بزرگ او محسوب می شد دوران حکومت واقعی آبش بر فارس  بر چند دوره متمایز تقسیم می شود تقریباً می توان گفت که او تا ۶۶۷ق بوده و بیشتر اختیارات حکومتی را در دست داشته است در همین سال انکیا نو به امارت

فارس منصوب شد  او کلجه مرا که نایب دیوان ابش بود بازداشت کرده و بعداً به قتل  رساند، ظاهراً از خاتون از همین ایام شیراز را ترک کرد و از آن پس امرای مغول متناوباً به شیراز آمدند و در امور حکومت مداخله داشتند اما پس از چندی به دستور اباقا خان  خاتون به شیراز بازگشت و مردم هم به شایستگی از او استقبال کردند این بار پس از استقرار و تسلط بر کارها امور دیوان و اداره سرزمین فارس را به جلال الدین ارقان بن ملخان یکی از نوادگان سعدبن زنگی بود و خواجه نظام الدین ابی بکر را به وزارت بر گمارد اما ظاهراً این دوره هم طولانی نبود و گزارش‌های دیگر خبر از حضور وی در دربار ایلخانان می‌دهد تا اینکه سلطان احمد تگودار در ۶۸۲ قمجدد را به فارس برگرداند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۰۳:۱۵
Amir Mhamadi

 

 

ویلهلم واسموس

( واسموس آلمانی ) متولد 1880 م در آلمان، در سال 1906 م در وزارت خارجه ی آلمان به کار مشغول شد و پس از چندی به ماداگاسار رفت. در 1909 م به عنوان کنسول آلمان در بوشهر برگزیده شد و به بوشهر آمد. یک سال بعد به برلین برگشت و دوباره به ماداگاسار رفت. در ماداگاسار، بیش تر وقت خود را صرف آموختن زبان فارسی کرد. در 1914 م به همراه یک گروه جاسوسی مأموریت یافت که با نیروی مهاجم انگلیسی درجنوب ایران و افغانستان مقابله کند. در 1915 م از طریق استانبول و بغداد وارد ایران شد. پس از عبور از نواحی تحت نفوذ بختیاری ها، به سواحل شمالی خلیج فارس رسید. در « حیات داوود » ( شهرستان گناوه )، به دستور حیدرخان بندر ریگی دستگیر شد. شبانه از حیات داوود فرار کرد و خود را به « شبانکاره » رسانید. در آن جا محمدعلی خان شبانکاره وی را به نزد غضنفرالسلطنه برازجانی راهنمایی کرد. غضنفرالسلطنه که در آن روزها با اقدامات ضد استعماری خود برازجان را سنگر مجاهدین کرده بود، واسموس را به عنوان یک پناهنده ی سیاسی پذیرفت و کمک شایانی به او کرد، سپس ایشان با دیگر سران جنوب زائر خضرخان، شیخ حسین خان و رئیس علی دلواری رابطه برقرار کرد و مرکز فعالیتش را اهرم تنگستان قرار داد. واسموس تا آخرین نبرد در کنار مجاهدین دشتستانی و تنگستانی بود. پس از سال ها تلاش در دیار غربت، در سال های پایانی جنگ، عازم آلمان شد و به صورت ناشناس با دو نفر از همراهانش به طرف تهران حرکت کرد. اما در قم شناخته و دستگیر شد. او را به انگلیسی ها تحویل دادند. آنان نیز وی را از طریق روسیه به اروپا فرستادند. واسموس، یک بار دیگر در ژانویه 1924 م و سپس در دسامبر 1924 م به جنوب ایران بازگشت. چند سال در کنار مردم جنوب به ترویج کشاورزی به شیوه ی مدرن مشغول شد و به سبب خستگی و فرسودگی ناشی از سال ها تلاش و مشقت، به بستر بیماری افتاد و در برلین درگذشت. این مقاله تلاشی است برای دستیابی به سیمای واقعی شخصیت و فعالیت های واسموس و زدودن گرد اغراق ها و افسانه پردازی ها در مورد وی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۴۸
Amir Mhamadi

موضوع: شولستان


مقدمه
شولستان بلوکی از توابع شاپورِ کازرون است که طایفه مَمَسَنی از ایلهای فارس در آنجا ساکن اند و هوایش سرد است. ابن بطوطه که در سال703 هجری این ناحیه را دیده چنین می نویسد: "اطراف کازرون را بلاد الشول گویند و امروز به شولستان معروف است". (لسترنج، 228) بلاد الشول نام بلوکی است در جنوب فارس، این ناحیه در دوره ساسانیان داخل منطقه شاپور خره بود و قبه آن را شاپور اول بنا نهاد که در سال23 هجری عثمان بن ابی العاص این منطقه را تصرف کرد و شولستان بعد از یک دوره ویرانی مجددا در عهد اتابک چاولی، دست نشانده سلجوقیان آباد گردید و در اواخر دوره صفویه و پس از قیام نادر، جنگجویان لر ممسنی شولستان را تصرف کردند و این ناحیه به ایشان منصوب گردید. و اینک آن را بلوک ممسنی می خوانند و مساحت آن60 در 100 میل مربع است و از جانب شرق به کام فیروزه و اردکان و از شمال و غرب به زرگرد و لرستان و کهگیلویه و از جنوب به کازرون کوه مره شگفت محدود است. (مستوفی، 70)







موقعیت جغرافیایی
شهرستان ممسنی/ شولستان به مرکزیت شهر نورآباد با وسعت حدود 6776 کیلومتر مربع (5/5 درصد از کل ماهیت استان فارس) یکی از شهرهای استان فارس است که در شمال غربی این استان قرار دارد. ( قهرمانی، 560 و 572) این شهرستان در سمت غرب رشته کوه های زاگرس قرار دارد که از سمت شمال و شمال غرب به شولستان یاسوج و منطقه باشت و بابوئی استان کهگیلویه و بویر احمد محدود است. از طرف جنوب و جنوب غرب به شهرستان کازرون و برازجان و بندر گناوه، از طرف مغرب به شهرستان شیراز و از شمال شرقی به شهرستان اردکان که سپیدان نامیده می شود و نیز از غرب به شهرستان دوگنبدان" گچساران" و به رودخانه زهره که مرز مشترک استان های فارس و کهگیلویه و خوزستان است، محدود است. (اقتداری، 557)
جمعیت این شهر بر اساس آمارگیری سال1375 هجری، 409/170 نفر بوده که حدود 21/7 در شهر نورآباد و بقیه در روستاها و آبادیها ساکن بودند. عشایر کوچنده ایل ممسنی دارای چهار طایفه می باشند. جمعیت عشایر کوچنده ایل ممسنی 768/24 نفر بوده و این شهرستان دارای 836 آبادی است. شهرستان ممسنی در عرض شمالی 33 و29 تا 20 و 29 گسترده است. طول شرقی این شهرستان بین 7 و 52 تا 58 و 50 است. مرکز این شهرستان شهرستان نورآباد با طول جغرافیایی30 و 51 شرقی و عرض 5 و 35 قرار گرفته است. ارتفاع این شهر از سطح دریا900 متر است. این شهرستان از نظر سیاسی از چهار بخش به نام های مرکزی که شامل بکش 2 و 1، جاوید ماهوری، جاوید الله، جوزار و فهلیان، رستم1 و رستم 2، پشتکوه رستم، دشمن زیاری و ماهور میلاتی تشکیل شده است.
در بخشی از فرمان شاه طهماسب به رضی الدین چنین آمده: "حدود شولستان بزرگ در گذشته از مجاور خور موسی در بنادر معشور (ماه شول. ماشوله. ماچوله) که اکنون به بندر ماه شهر معروف است و در کنار شادکان بوده تا منطقه گناوه، مهرویان، مهروبان و هندیجان و تبار و دیلم و مناطق اعظمی از استان خوزستان و بوشهر و کهگیلویه و بویر احمد و چهار محال و بختیاری و اصفهان و لرستان و فارس کنونی بود. (هاشمی اردکانی) بندر ماه شهر/ ماه شول به دلیل وجود صنعت صیادی و شیلات و بندرگاه و نیز داشتن اسکله های زیاد و گمرکی از کشتی های باربری که عُشری نام دارند خراج حکومت شولستان را می داد به همین دلیل هر بزرگ و دانشمند و عالمی را که در این مناطق بوده به او شولی یا شولستان می گفتند. (ازکیا)
این شهرستان سه نوع آب و هوا دارد؛ سرد. گرم و معتدل. که بیشتر نقاط جلگه ای دارای آب و هوای معتدل است. بخش ماهور میلاتی که در جنوب شهرستان ممسنی قرار دارد گرم ترین منطقه ممسن می باشد و دارای تابستانی بسیار گرم می باشد که مناطق کوهستانی و سردسیری شهرستان هم آب و هوایی سرد دارد. شهرستان ممسنی به دو بخش بزرگ و مهم تقسیم می شود یکی بخش مرکزی و دیگری بخش ماهور میلاتی است. بخش مرکزی به بلوک ممسنی شهرت دارد. این منطقه همواره تا سال1342 هجری شمسی بخشی از شهرستان کازرون به شمار می رفت و از آن به بعد به فرمانداری ممسنی ارتقا یافت و نورآباد بافتی نو، مرکز شهرستان ممسنی قرار گرفت. (حبیبی فهلیانی، 5 )
وسعت بخش مرکزی این شهرستان حدود 5156 کیلومتر مربع است که جمعیتی حدود18500 نفر در خود جای داده و از چهار ناحیه به نام های رستم، بکش، جاوید و دشمن زیاری تشکیل شده است. در این محدوده، طایفه هایی از الوار ممسنی با نام های چهارگانه فوق در هر قسمت از آن ساکن هستند. (حبیبی فهلیانی، 50) ماهور میلاتی منطقه ایست با وسعتی حدود 3000 کیلومتر مربع که در جنوب غربی شهرستان واقع شده است. سطح این ناحیه را اغلب سنگ و گچ و عمق آن را منابع گاز و نفت تشکیل می دهد به همین دلیل منطقه خوبی برای کشاورزی نیست ولی چراگاهی زمستانی است و محل قشلاقی رده هایی از دو طایفه ایل قشلاقی می باشد. قسمت ماهور که در شمال و شرق میلاتی قرار دارد، مراتعش مرتفع تر و به سربند شهرت دارد و مرکزش بابا منیر می باشد و رده هایی از طایفه دره شوری از چراگاههای آن بهره مند می شوند. حاشیه شمال و شمال شرقی شهرستان ممسنی دارای مناطق کوهستانی مرتفع و سردسیری است. مشهورترین رودخانه شهرستان ممسنی، رودخانه فهلیان می باشد که شریان حیاتی شهرستان محسوب می شود. (حبیبی، 51)
این رودخانه از کوه های سپیدان فارس و کوههای جاوید سرچشمه می گیرد و پس از مشروب ساختن بخش قابل متنابهی از اراضی مناطق جاوید، رستم و فهلیان در نزدیکی تنگه پیرین در مرز غربی شهرستان ممسنی گذشته و به نام رودخانه زهره وارد قلمرو بابوئی می گردد. (ماسینیون) رودخانه فهلیان خود دارای شاخه های متعددی است که پرآب ترین آنها رود محمودی، شش پیر، کتی، سرآسیاب نام دارد. در منطقه ماهور هم دو رود به نام های تلخ رود و دِلوار وجود دارد که پس از به هم پیوستن به رودخانه زهره می ریزند و رود زهره با دریافت سرشاخه های دیگر به نام هندیجان به خلیج فارس می ریزد. (حسینی فسایی، 2/326) درختان جنگلی شهرستان ممسنی عبارتند از: بلوط بطور وافر، گلابی وحشی، بنه. بادام وحشی و گیاهان وحشی و گیاهان خوراکی از جمله پنیرک، قارچ، زول، کنگر، کاسنی و بابونه و نیز دانه ها و گیاهان مختلفی در تمامی پهنه دشتهای آن رویش دارند.
محصولات کشاورزی شولستان ممسنی عبارتند از: گندم و جو، برنج، عدس، باقلا، نخود، ماش و انواع سبزیجات. با توجه به فراوانی انواع محصولات گیاهی دامی در شهرستان ممسنی/ شولستان همه ساله مقادیر قابل ملاحضه ای از این محصولات به شهر های همجوار و حتی کشورهای حاشیه نشین خلیج فارس صادر می گردد. از جمله کوههای مشهور در این ناحیه می توان به پَری کَده میانه ناحیه بکش ممسنی و ماهور میلاتی اشاره کرد و نیز کوه تاسک میانه بلوک ممسنی و بلوک کوه مره شگفت است. (حسینی فسایی، 2/ 1633-34)
منشا تاریخی شولستان:
سرزمینی که اکنون ممسنی نام دارد سابقه اش به تمدن ایلامی در هزاره دوم و سوم و احتمالا اول پیش از میلاد می رسد. (سامی، 5) درنقشه های هزاره سوم پیش از میلاد در تل اسپید و فهلیان آمده که اولی روستایی است در منطقه رستم یک که آثار به جای مانده از آن دوران نیز در آن روستا کشف شده است و دومی هم شهر قدیمی فهلیان و یکی از روستاها ی بزرگ شهرستان ممسنی است که آثار بجا مانده از قدیم نیز بسیار دارد. طبق نوشته کتاب ممسنی در گذرگاه تاریخ، منطقه ممسنی کنونی در دوره هخامنشیان جزء مناطقی بوده که انزان نام داشت و در دوره ساسانیان هم این منطقه در حوزه کوره شاپور بوده است. (حبیبی فهلیانی) در دوره بعد از اسلام واژه اَنبوران بر کل ممسنی اطلاق می شد و شهر نوبندگان به عنوان مرکز آن انتخاب گردید. و حدودا بعد از قرن چهارم واژه شولستان براین منطقه اطلاق گردید که یکی از محققان معاصر، جناب صفی نژاد، آنان را از تبار ساسانیان می داند. به گفته وی در آن زمان قلمرو ممسنی 100 در 80 فرسنگ بود.
مردم ممسنی متشکل از طوایف چهارگانه ایل ممسنی هستند. ایل ممسنی دارای چهار طایفه به نام های رستم، دشمن زیاری، بَکش و جاوید می باشد. همچنین طوایفی از قشقایی فارس (دره شوری و کشکولی) نیز در جنوب شهرستان به صورت عشایری زندگی می کنند که خود به شاخه های دیگری تقسیم می گردند و از نظر نژاد مردم ممسنی شاخه ای از قوم لر بنام لر بزرگ هستند. اوایل قرن هفتم هجری ایل هایی از جبل الساق سوریه به سرزمین هزار اسب (لرستان) روی آوردند و سالها در آنجا مستقر بودند. (حبیبی فهلیانی) ایل بزرگ ممسنی یکی از این ایلها بود که حدود سال900 هجری قمری بر شولها یورش برده و آنها را بیرون راندند و نام ایل خود را بر منطقه گذاشتند. گویش مردم ممسنی لری است و طوایف قشقایی در جنوب شهرستان به زبان ترکی صحبت می کنند. مردم ممسنی مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند. در زمان ساسانیان قبایل بزرگ شول در فارس سکنی گزیدند این قبیله در منطقه ای ساکن شدند که اینک لرهای ممسنی (در لرستان) زندگی می کنند. و بعد از اسکان آنها این منطقه به شولستان تغییر نام یافت و تا آغاز قرن هجدهم چنین نامیده می شد. (ساوینا) بنا به نوشته مولف عالم آرا در اوایل قرن هشتم هجری مهاجمین جدیدی به کوه گیلویه روی آوردند که ایشان از طوایف اسیران شول بودند که سابقا در لرستان مرکزی مقر داشتند. و افراد ایل شده در ایل ممسنی لر که خود از تیره های مختلف ترکیب یافته بودند مستقل گشتند. (مینورسکی، 206)
در فارسنامه ناصری آمده که منطقه شولستان که محل استقرار طوایف شول بود از زمانی که به تصرف اتابک نصیر بن بدر درآمد بنام ممسنی شهرت یافت. شهر نوبندگان که از زیر مجموعه های این منطقه می باشد در قرن چهارم هجری و بعد از آن از کازرون بزرگتر بود و شولها با ایلات شبانکاره رابطه ای بسیار نزدیک داشتند. شول ها از مهمترین طوایف و ایلات قبل و بعد از اسلام هستند که در منطقه ای ساکن بوده و حتی منطقه ممسنی که بنام شولستان معروف بوده و گویا رابطه نسبی نزدیکی بین شولها و شبانکاره ای ها برقرار بوده است. (جهان بین) در منابع و کتب تاریخی به نسبت دقیق میان شولها و شبانکاره ها اشاره ای نیامده است ولی در کتاب رستم و بویر احمد گاهواره تاریخ نوشته آقای حسینی زاده، این دو طایفه یکی دانسته شده و شولها را جزو شبانکاره ها محسوب کرده اند.
مارکو، شولستان را یکی از ایالات مستقل ایران می داند. در مورد ایالت شولستان یا به عبارتی چولستان لازم به یادآوری است که منطقه محل سکونت قبایل چول در جنوب لرستان این تصور را در ذهن مارکو ایجاد می کند که به همه این منطقه چولستان می گویند. امروزه این منطقه تا حدی ناحیه ممسنی و لرهای ساکن آن ناحیه را در برمی گیرد. (میر احمدی) ایالت شبانکاره هم محل اقامت کردن شبانکاره است که امروزه بخشی از آن جزء استان فارس محسوب می شود. (ماسینیون، EI2) پیش از آنکه آریایی های مهاجر وارد فلات و سرزمین پارس باستان شوند مردمانی بومی که چهره خشن و گندمگونی داشتند در دشتها و دامنه ها و دره های خوش آب و هوای فعلی سرزمین ممسنی ساکن بودند که از طریق شبانی و کشاورزی امرار معاش می کردند.. با ورود آریایی های مهاجر و مهاجم به این منطقه زد و خوردهایی بین ساکنان این منطقه و این اقوام بیگانه روی داد. و در نهایت اقوام ممسنی حکیم اقوام بیگانه آریایی شدند. آریایی ها بومیان منسوب را به کارهای خشن مانند خانه سازی، گله چرانی، کشاورزی و خدمتکاری وا می داشتند و بعدها که با هم مانوس شدند برای آنان حقی قایل شدند و حتی ازدواج در بین آنها معمول و رایج گردید. (سامی، 5)
در حدود 2500 سال پیش از میلاد دولتی توانمند بنام اَنزَان در سرزمین فعلی ممسنی و نقاط جوار شمال و شرق آن مستقر بود که مطیع دولت سوم و سپس عیلام شدند و در نتیجه جزو متصرفات نیای اولیه هخامنشی درآمد و در جایی که کوروش کبیر در متن یک لوحه استوانه ای که در بابل به دست آورده بود و هم اکنون در موزه بریتانیا مضبوط است خود و اجدادش را تا سه پشتشان عظیم الشان و شاه انزان خوانده است. (سامی، 7) اثری که نشان دهنده حضور مادها در این سرزمین است دخمه دی دور یا داودختر/ مادر دختر می باشد که این دخمه یا مادی بوده یا هخامنشی که بر سر آن بین مورخین اختلاف است. این دخمه مربوط به سال های 550 تا650 پیش از میلاد است. از دیگر آثار دوره هخامنشی در این ناحیه؛ شهر و کاخ ویران سروان، کاخ تل خداداد در گچکران در دوره اشکانیان، آتشکده میل اژدها یا میل آزاد ممسنی است. از دوره ساسانیان نیز نقش برجسته اعراب بهرام، قندیل، شهر توج نوبندگان، بندر منصورآباد، تپه پهنوی کرم آباد بر جای مانده. (همان) مناسبترین اماکن ممسنی که استقرارهای پیش از تاریخ در آن بوجود آمد و تاکنون آثار این تمدن ها باقی مانده است دشت نورآباد، دشت رستم، دشت فهلیان و جنجان، دشت جاوید و دشمن زیاری را می توان از اسم تمدن های اولیه پیش از تاریخ که در آن بوجود آمدند نام برد. این استقرارها همانطور که قبلا هم اشاره شد متعلق و مرتبط با هزاره های دوم تا دهم قبل از میلاد می باشند. (حبیبی فهلیانی، 13)
در طی دوره های پیش از تاریخ، ممسنی به عنوان پل ارتباطی میان حوزه های پارس خوزستان و کهگیلویه، زاگرس، بوشهر و دریای خلیج فارس قرار گرفته بود. استقرارهای پیش از تاریخ این شهرستان هم اکنون به صورت تپه های مدور باستانی قابل رویت است. این ناحیه در قدیم، هم بر سر راههای کاروان رو و تجاری و هم اینکه در ارتباط با دولت های مختلف در داخل مملکت بزرگ ایران بود. بیش از صد کیلومتر از جاده باستانی دوران انزان، عیلام، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و سلاله اسلامی از قلب سرزمین ممسنی می گذشته است و به مراکز فرمانروایی سارد، بابل، شوش، هگمتانه، بیشابور و خلیج فارس می رسید. (همان، 343) در جلد اول از کتاب فارسنامه ناصری به آثار تاریخی این ناحیه از دوران پیش از میلاد تا دوره های دیگر به طور مفصلی اشاره شده است. شواهد نشان می دهد که ایلامی ها در این ناحیه ساکن بوده اند و این از روی آثار تاریخی باستانی بر جای مانده و در این ناحیه از جمله نقش کورنگون ممسنی را می توان یاد کرد. همچنین سکونت اشکانیان در این منطقه از روی میل اژدها/ دیمه میل وجود دارد. مسافران اروپایی که به این منطقه مسافرت کرده اند مراکز اصلی طوائف لر زبان را در خاک ممسنی دانسته اند. همچنین از بناهای دوره ساسانی می توان به نقش روستای قندیل و نقش سرآب بهرام که در ناحیه بهرام وجود دارد، اشاره کرد.
در صفحه 555 از کتاب خوزستان، کهگیلویه و ممسنی، چنین آمده که:"کوهگیلویه و ممسنی لر بزرگ و اقوام و طوایف لر از ممسنی بوده اند و به لرستان رفته اند و آنجا را بنام خود خوانده اند." امروزه در ناحیه بین پل پیرین، فهلیان، طوایف بویر احمد گرمسیر، طوایفی از ایلات ممسنی سکونت دارند و بطور مثال مردم فهلیان خود شاخه ای از طوایف ممسنی بوده و به زبان لری تکلم می کنند. همچنین در صفحه 559 از همین کتاب آمده؛ "نقل است که امیر تیمور گورکان قلعه سفید/ قلعه ای در این ناحیه، را خراب کرد و در زمان سلطنت محمدشاه قاجار ولی خان ممسنی در این قلعه یاغی شده و معتمد الدوله منوچهر خان، مامور دستگیری او شد و قلعه را چندین ماه محاصره کرده و او را دستگیر نمودند. همچنین آمده که در اواخر عهد سلاطین صفویه که الوار ممسنی بر نواحی شولستان استیلا یافتند نام شولستان را منسوخ کرده و آن را بلوک ممسنی گفتند. (اقتداری، 568)
در زمان صفویان، القاص میرزا به عزم تسخیر شیراز آمد و به خیال تصرف قلعه سفید شولستان روانه گردید. (میر خواند، 8/ 89) چون به پای قلعه سفید رسید پنج روز زودتر زیر قلعه توقف کرد که قایدان شولستان و ممسنی برای جنید بیگ برادر ابراهیم خان، حاکم کازرون پیغام دادند که باید جنگ کنیم. سرانجام نپذیرفتند و القاص میرزا از این واقعه خبردار شد و با هفتصد نفر سوار آمده و قایدان شولستان و ممسنی را شکست داده و چهل نفر از آنها را کشت و احوال آنان را گرفت و چند نفر را کشت. (فسایی. اسکندر بیگ، 1/74) در تاریخ نظامی و سیاسی دوره نادر شاه صفحه 309 آمده که "نادر در 8 شعبان 1142هجری از شیراز به باشت ممسنی و سپس به رامهرمز و دزفول و خرم آباد و بروجرد و نهاوند رفت و در جنگ با رومیان سرگرم و آنان را شکست داد." همچنین در صفحه 591 تا590 از این کتاب آمده که "در دوره تیموریان و شاهرخ که دولتشان را قوامی نبود هر دولتی در هر جایی داعیه خلافت برمی داشت. از جمله زندیان و زند که فردی به نام علی مراد خان از راهی وارد شولستان ممسنی شده و از آنجا خود را به زرد کوه بختیاری رسانید."
از وقایع سال1247 هجری حکومت افشاریان و زندیان در این منطقه بوده که نواب همین علی میرزا فرمانروای آنجا بوده و در اوایل این سال حکومت شولستان و ممسنی را به نصرالله میرزا عنایت کرد و بعد از ورود به صحرای نورآباد شولستان ولی خان ممسنی کلانتر طایفه بکش ممسنی، سر از اطاعت شاهزاده کشید و در نهایت ولی خان او را بی تامل کُشت. (ابن بلخی، 1/748) در گروه سوارانی که در سال 936 هجری به سپاه شاه طهماسب اول برای جنگ با عبیدالله خان اوزبک پیوسته بودند، سه هزار سوار دلاور از ایل افشار کهگیلویه و شولستان فارس به سرکردگی الوند سلطان، حاکم آن ناحیه در جنگ شرکت کردند. (ثواقب و روشن فکر)
نبرد یعقوب خان با همزه بیگ و نبردهای میان دوسپاه در شولستان اتفاق افتاد که این قیام در زمان حکومت شاه عباس در سال 996 قمری، و قیام هایی که در دوره او شکل گرفت که از جمله، همین قیام یعقوب خان بوده است. (پرهون) بعد از روی کار آمدن سلطنت پهلوی این منطقه بوسیله سه تن از خوانین زیاری یعنی آقاخان عیلامی، بابا خان عیلامی، علیرضاخان عیلامی، که هر سه از طایفه دشمن زیاری بودند در اوایل سلطنت رضا شاه زد و خوردهای دشمن زیاریها با دولت وقت شروع شد. (قهرمانی،580)
شهرستان ممسنی/ شولستان، از اواخر دوران قاجاریه همواره گرفتار تشنجات و اختلافات و زد و خوردهای طوائف و حوادث نطامی بود. از یک طرف به علت اختلاف ملکی خوانین منطقه با حاج معین النجار بوشهری و از طرف دیگر اردوکشی نظامی قوای دولتی برای سرکوبی خوانین روسای عشایر و به اطاعت درآوردن آنها. حوادث نظامی و جنگی زیادی در منطقه به وجود آمد. همچون تنگ تا مرادی در زمان رضاشاه پهلوی و جنگ دورک و حادثه گجستان و ... ( همان، 577)
منابع و ماخذ :
- ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح منصور فسایی، شیراز، بنیاد فارس شناسی، 1347ه.
- ابن حوقل، محمد، صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، بیروت، دارمکتبه الحیاه، بی تا.
- ازکیا، مصطفی،"دانش بومی استفاده از بلوط در شهرستان ممسنی"، پژوهشنامه انسان شناسی، ش6، سال 1383ه.
- استین، سراورل، راه های باستانی و پاییتخت های قدیمی غرب ایران، ترجمه بهمن کریمی، تهران، بی نا، 1329ه.
- اسکندر بیگ، منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، بی جا، کتابفروشی تایید، 134ه.
- اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و ممسنی؛ جغرافیای تاریخی و آثار باستانی، تهران، انجمن آثار ملی، 1359ه.
- اکبری، حامد، مصدق و عشایر قشقایی بویر احمد. ممسنی. کهگیلویه، شیراز، نوید، چاپ اول، 1388ه.
- پرهون، حسن،"ارجان و کهگیلویه از نگاه احمد اقتداری"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 47 و 46، سال 1380ه.
- پرهون، حسن،"بررسی پژوهش های تاریخی درباره کهکیلویه"، کتاب ماه تاریخ وجغرافبا، ش 44 و 45، سال 1380ه.
- ثواقب، جهان بخش، روشنفکر، محمد مهدی،" نگرشی بر شورش شاه قلندر در عصر صفویه"، پژوهش های تاریخی، ش1، سال 1383ه.
- جهان بین، داریوش،" تاریخ سیاسی کهگیلویه"، مطالعات ملی، ش 19، سال 1383.
- حبیبی فهلیانی، حسن، آثار پیش از تاریخ و دوران تاریخی و مشاهیر شهرستان ممسنی، شیراز، بنیاد فارس شناسی، 1384 ه.
- حبیبی هلیانی، حسن، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز، نوید، 1371ه.
- حسینی فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364ه.
- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377ه.
- زارعی، محمد، سیمای ممسنی سرزمین سلحشوران، قم، نهاوندی، 1374ه.
- سامی، علی و چند تن دیگر، تاریخ پارس در عهد باستان: ولات فارس در زمان خلفا، تهران، کتابفروشی محمدی شیرازی، بی تا.
- ساوینا، و. آیی،"نام اقوام در جغرافیای ایران"، ترجمه حسین مصطفوی گرو، نامه فرهنگستان، ش 18، سال 1380ه.
- گرمرودی، میرزا فتاح خان، سفرنامه ممسنی، مقدمه جواد صفی نژاد، تهران، مستوفی، چاپ دوم، 1370 ه.
- لسترنج، گای، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محود عرفان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1386ه.
- مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس: آثار تاریخی و اماکن باستانی استان فارس، تهران، انجمن آثار ملی، 1343ه.
- مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران، طهوری، 1336ه.
- میر احمدی، مریم،"ایران در سفرنامه مارکوپولو"، تحقیقات جغرافیایی، ش 11، سال 1367ه.
- فرهادی، ماشاالله،" قیام یعقوب خان ذوالقدر"، رشد آموزش تاریخ، ش22، سال 1385ه.
- قهرمانی، مظفر، از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابوالورد فارس و گفتاری درباره ایلات و عشایر فارس، شیراز، بی نا، 1355ه.
- مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، انتشارات مولفان و مترجمان، 1361ه.
- منشی، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، 1382ه .
- میر احمدی، مریم،" ایران در سفرنامه مارکوپولو"، جغرافیا و تحقیقات جغرافیایی، ش1، سال 1367.
- میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، علمی فرهنگی، 1373ه.
- مینورسکی، ولادیمیر فیودوروویج، سازمان اداری حکومت صفویه، ترجمه مسعود رجب نیا، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، زوار، 1334ه.
- هاشمی اردکانی، مجید،"فرمان شاه طهماسب صفوی به مولانا رضی الدین محمد"، بررسی های تاریخی، ش51، سال 1353ه.
- مقاله ممسنی در دایره المعارف بزرگ اسلامی، لویی ماسینیون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۲۸
Amir Mhamadi

اسماعیلیان به عنوان یک جامعه‌ی عمده‌ی مسلمان شیعی، تاریخی طولانی و پرحادثه دارند که سرآغاز آن به میانه‌ی قرن دوم/هشتم بازمی‌گردد. پس از یک ظهور پرابهام در جنوب عراق، دعوت یا مأموریت اسماعیلی به سرعت در شرق عربستان، یمن، سوریه، و سایر ممالک عربی از جمله شمال آفریقا، جایی که اسماعیلیان حکومت خودشان یعنی خلاافت فاطمیان را در سال ۲۹۷/۹۰۹ بنیان نهادند، گسترش یافت. در همین حال، دعوت اسماعیلی به بسیاری از نواحی سرزمین‌های ایرانی، از خوزستان در جنوب غربی ایران و دیلم در سواحل جنوبی دریای خزر تا خراسان و ماوراءالنهر در آسیای میانه توسعه یافت. بدلیل وابستگی به گروه‌های قومی و فرهنگی اجتماعی مختلف، اسماعیلیان سنت‌های فکری و ادبی متنوعی را به زبان‌های عربی، فارسی و هندی بسط و تبیین نمودند. در حال حاضر اسماعیلیان در بیش از ۲۵ کشور در آسیا، خاورمیانه، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده‌اند.

از میان تمام جوامع اسماعیلی که تا زمان ما باقی مانده‌اند، ساکنین سرزمین‌های ایران و یمن دارای طولانی‌ترین تاریخ متوالی هستند. این مطالعه که احتراماً به پروفسور سی. ادموند باس‌ورث که در طول چندین دهه، تاریخ و فرهنگ‌ مردمان سرزمین‌های ایرانی را با دقتی روشمند مطالعه کرده، تقدیم شده است، به دنبال آن است که یک مروری تاریخی بر جوامع اسماعیلی سده‌های میانه در این سرزمین و داعیان و مبلغان برجسته‌ی آن که جزو دانشمندان و نویسندگان این جامعه محسوب می‌شدند، ارایه دهد. اسماعیلیان ایران عمدتاً فارسی زبان بوده و از سال ۴۸۷/۱۰۹۴ به جامعه‌ی اکثریت اسماعیلیان نزاری تعلق دارند. اسماعیلیان ایرانی که امروزه بطور عمده درمحدوده‌ی مرزهای ایران، افغانستان و تاجیکستان و همین‌طور در هونزا و دیگر مناطق شمالی پاکستان سکونت دارند، به‌همراه اسماعیلیان خوجهی هندی‌الاصل و سایر اسماعیلیان نزاری نقاط مختلف دنیا، به والاحضرت پرنس کریم آقاخان چهارم به عنوان چهل و نهمین امام و رهبر روحانیشان معتقد و وفادارند.

در زمان رحلت امام جعفر صادق در سال ۱۴۸/۷۵۶، شیعیان امامی که در زمان امامت وی جایگاه مهمی یافته بودند، به گروههای مختلفی منشعب شدند. فرقه‌شناسان امامی بعدی، دو گروه منشعب شده‌ی کوفی را به عنوان نخستین اسماعیلیان شناسایی کرده‌اند. گروه اول که به «اسماعیلیه‌ی خالصیه» معروف شدند، مرگ اسماعیل، پسر بزرگ جعفر صادق و گزینه‌ی اصلی جانشینی وی را انکار نموده و در انتظار بازگشت او به عنوان مهدی یا قائم نشستند. گروه دوم، ضمن پذیرش مرگ اسماعیل در زمان حیات پدر، پسر وی محمد را به عنوان امام جدیدشان برگزیدند؛ این گروه به افتخار کنیه‌ی اسماعیل یعنی المبارک، به مبارکیه شهرت یافتند. جزئیات زیادی در مورد تاریخ متعاقب از اسماعیلیان نخستین تا میانه‌ی قرن سوم/نهم در دست نیست. کمی پس از سال ۱۴۸/۷۶۵ و زمانی که اکثریت امامیه، امامت برادر ناتنی اسماعیل یعنی موسی الکاظم (وفات ۱۸۳/۷۹۹)، که بعدها به عنوان هفتمین امام شیعیان اثنی‌عشری محسوب شد را پذیرفتند، محمد بن اسماعیل از اقامتگاه همیشگی علویان در مدینه، بطور مخفیانه خارج شد و برای جلوگیری از آزار خلفای عباسی، آغازگر دورالسّتر یا دوران اختفاء در تاریخ اولیه‌ی اسماعیلی گشت. بطور یقین محمد بن اسماعیل سال‌های پایانی عمرش را درخوزستان گذرانده است، زیرا در آنجا پیروانی داشته و نیز اکثر مبارکیه که از حامیان وی بشمار می‌رفتند به صورت مخفیانه در کوفه می‌زیستند. در حقیقت خوزستان که در جنوب غربی ایران واقع شده برای چند دهه، به عنوان پایگاه رهبری اسماعیلیه‌ی نخستین باقی ماند.

با وفاتِ محمد بن اسماعیل، کمی پس از ۱۷۹/۷۹۵، مبارکیه خود به دو گروه مجزا منشعب شدند. اکثریت، مرگِ وی را نپذیرفته و او را مهدی دانستند، در حالیکه گروه اندکی از تداوم امامت در اولاد وی پیروی نمودند. تحقیقات جدید آشکار نموده است که تا حدود یک قرن پس از محمد بن اسماعیل، گروهی از اولاد وی به عنوان رهبران مرکزی اسماعیلیان نخستین، برای ایجاد یک جنبش اسماعیلی انقلابی یکپارچه و گسترده، بطور مخفیانه و نظام‌مند فعالیت می‌نمودند. این رهبران که شجره‌نامه‌ی علوی فاطمی‌شان در زمان مقتضی مورد تصدیق اسماعیلیان قرار گرفته، تا سه نسل و برای محافظت درمقابل آزار و شکنجه‌های خلفای عباسی، بطور علنی ادعای امامت اسماعیلی را مطرح ننمودند. نخستینِ این رهبران، عبداله پسر محمد بن اسماعیل بود که سازمان تجدید قوا شده‌ی دعوت اسماعیلی را حول ایدئولوژی اصلی اسماعیلیان اولیه یعنی مهدویت محمد بن اسماعیل، سازماندهی نمود. رهبری یک جنبش انقلابی ضد خلفای عباسی، تحت نام یک امام غائب که نمی‌تواند توسط مأموران عباسی دستگیر شود، در واقع مزایای آشکاری برای عبدالله و دو جانشینش که محتاطانه هویت حقیقی خود را تحت لوای رهبران مرکزی اسماعیلیه مخفی کرده بودند، در بر داشت. عبدالله یک متخصص و طراح متبحر بود که دوران جوانی‌اش را در نزدیکی اهواز در خوزستان گذراند. وی سرانجام در عسکرمکرم سکنی گزید و موجب رونق اقتصادی این شهرِ واقع در ۴۰ کیلومتری شمال اهواز گردید. امروزه بقایای عسکر مکرم در جنوب شوشتر به نام بند قیر شناخته می‌شود. عبدالله در لباس یک بازرگان ثروتمند در عسکر مکرم زندگی کرد و از آنجا تصمیم به سازماندهی یک جنبش گسترده‌ی اسماعیلی با شبکه‌ای از داعیان نمود که در مناطق مختلفی فعالیت می‌کردند. بدین گونه، خوزستان پایگاه اصلی فعالیت‌هایی شد که موفقیت دعوت اسماعیلی در قرن سوم/نهم را رقم زد. متعاقب آن، عبدالله بدلیل عداوت دشمنان مجبور به فرار از عسکر مکرم شد؛ وی سرانجام در سلمیه در مرکز سوریه، که برای چند دهه مرکز فرماندهی سرّی دعوت اسماعیلیان اولیه شد اقامت گزید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۱۶
Amir Mhamadi